روزی ملا نصر الدین کنار رودخونه نشسته بود
*soot* *soot*
ده نفر مسافر میان پیش ملا نصر الدین میگن ملا هر کدوممون رو از این رودخونه رد کنی یک ریال بت میدیم
ملا نصر الدین هم قبول کرد
نه نفر از اونها رو از رودخونه رد کرد و نه ریال گرفت
*dingele dingo*
پیش نفر دهم که رسید خیلی خسته شده بود و دیگه حال رفتن نداشت و نفر دهم رو انداخت داخل رودخونه
:khak: :khak:
نه نفر پرسیدن پس چرا اینو انداختی تو رودخونه ؟؟
ملا نصرالدین گفت بد کاری کردم به فکر شما بودم و یک ریال کمتر ازتان گرفتم ؟؟
*bi asab* *bi asab*